مـگـو عـاقـل کـجـا در مـحـنـت ایام مـی افـتـدکـه مـرغ زیـرک اینـجـا بـیشـتـر در دام مـی افـتـدبـه ناسـازی سـری در حـلـقـه سـوداییان دارمکـه در مـغــز …
مـگـو عـاقـل کـجـا در مـحـنـت ایام مـی افـتـد | کـه مـرغ زیـرک اینـجـا بـیشـتـر در دام مـی افـتـد |
بـه ناسـازی سـری در حـلـقـه سـوداییان دارم | کـه در مـغــز آتــشــم از روغـن بــادام مـی افـتــد |
به حرف تلخ خود را در نظرها می کند شیرین | بلای جان بود شوخی که خوش دشنام می افتد |
چـنان دلبـسـتـگی دارم بـه اسـبـاب گرفتـاری | که می سوزم اگر خاری بـه چـشم دام می افتـد |
مزن فال هم آغوشی بـه آتش طلعتـان صائب | کــه در پــروانـه آتــش ز آرزوی خــام مــی افــتــد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج