اندرآ ای مه که بـی تو ماه را استاره نیستتـا خـیـالـت درنـیـایـد پـای کـوبـان چـاره نـیسـتچون خیالت بـر که آید چشمه ها گردد روانخود گرفتم کاین دل ما جز…
اندرآ ای مه که بـی تو ماه را استاره نیست | تـا خـیـالـت درنـیـایـد پـای کـوبـان چـاره نـیسـت |
چون خیالت بـر که آید چشمه ها گردد روان | خود گرفتم کاین دل ما جز که و جز خاره نیست |
آتـش از سـنگی روان شد آب از سنگی دگر | لعل شـد سـنگی دگر کز لطـف تـو آواره نیسـت |
بــارهـا لـطـف تـو را مـن آزمـودم ای لـطـیـف | مـرده را تـو زنـده کـردی بـارها یک بـاره نـیسـت |
ابر رحمت هر سحر گر می ببارد آن ز تست | وین دل گـریـان مـن جـز کـودک گـهـواره نـیسـت |
همچـو کوه طور از غم این دلم صدپـاره شـد | لیک اندر دست من زان پـاره ها یک پـاره نیست |
آهن بـرهان مـوسـی بـر دل چـون سـنگ زد | تـا جـهد اسـتـاره ای کز ابـر یک اسـتـاره نیست |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج