فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٣٩٩: کیست آرد پشت گردون ستمگر را به خاک

کیسـت آرد پـشـت گردون سـتـمگر را بـه خـاکمی زند این کهنه کشتـی گیر یکسـر را بـه خـاکغـوطـه زن دربــحــر سـیـل از کـدورت پــاک شـوتـابـه کی خـواهی کشید…

کیسـت آرد پـشـت گردون سـتـمگر را بـه خـاکمی زند این کهنه کشتـی گیر یکسـر را بـه خـاک
غـوطـه زن دربــحــر سـیـل از کـدورت پــاک شـوتـابـه کی خـواهی کشیدن دامن تـررا بـه خـاک ؟
روزی مـاشــد چــو مـوران عـشــرت روی زمـیـناز قـنـاعـت تــا بــدل کـردیـم شــکـر را بــه خــاک
خـاک راهـنـد این خـسـیـسـان، آبـرو و آب گـهـرچـنـد ریزی ای سـتـمـگـر آب گـوهـر را بـه خـاک؟
از پـشـیمانی زپـشـت دسـت خـود سـازد گـزککـوتـه انـدیشـی کـه ریزد درد سـاغـر را بـه خـاک
حـسـن عـالـمـسـوز را پـروای آه سـرد نـیـسـتمی کشـد این شـعـله بـیبـاک صـرصـررا بـه خـاک
در تــلــاش نــعــمــت دنـیـا عــرق ریـزی مــکــنای بـهشـتـی رو چـه ریزی آب کـوثـر را بـه خـاک؟
می توان تـا تشنه ای را چون صدف سیراب کردنـیسـت ازهمـت فـشـانـدن آب گـوهر را بـه خـاک
ســیـل از ویـرانـه بــا رخــســار گــرد آلـود رفــتزود مـی مـالـد فـلـک روی سـتــمـگـررا بــه خـاک
هر که نقش خویش را در خاکساری دیده استمـی نـهـد چـون بــوریـا پـهـلـوی لـاغـررا بـه خـاک
ســـعـــی دارد در زوال آفـــتـــاب عـــمــر خـــودهـرکـه انـدازد درخـت سـایـه گـسـتـر را بـه خـاک
مـور گـویـا را سـلـیـمـان پــایـتـخـت ازدسـت دادمی کشند اکنون سبک مغزان سخنور را به خاک
بـا سیه بـختـی شدم خرسند، تـادیدم که چـرخمی کشد گیسو کشان خورشید انور را بـه خـاک
نقد خـود را نسیه کردن صائب ازعقل اسـت دوربـهـر زر تـاچـنـد مـالـی روی چـون زر را بـه خـاک؟

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج