خـنـک آن روز کـه در پــای تـو جـان انـدازمعــقـل در دمـدمـه خــلـق جــهـان انـدازمنامه حـسـن تـو بـر عـالم و جـاهل خـوانمنــامــت انــدر دهـن پــیـر و…
خـنـک آن روز کـه در پــای تـو جـان انـدازم | عــقـل در دمـدمـه خــلـق جــهـان انـدازم |
نامه حـسـن تـو بـر عـالم و جـاهل خـوانم | نــامــت انــدر دهـن پــیـر و جــوان انـدازم |
تـا کی این پـرده جان سوز پـس پـرده زنم | تــا کــی ایـن نــاوک دلــدوز نـهـان انـدازم |
دردنوشان غمت را چـو شود مجـلس گرم | خـویشـتـن را بـه طـفیلی بـه میان اندازم |
تـا نه هر بـی خـبـری وصـف جـمالت گوید | سـنـگ تــعـظـیـم تـو در راه بــیـان انـدازم |
گـر بـه مـیدان مـحـاکـای تـو جـولـان یـابـم | گــوی دل در خــم چــوگــان زبــان انـدازم |
گردنان را به سرانگشت قبولت ره نیست | چون قلم هستی خود را سر از آن اندازم |
یاد سعدی کن و جان دادن مشتاقان بـین | حـق عـلـیمـسـت کـه لـبـیک زنـان اندازم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج