آن خــرابــم کـز زبــانـم حــرف نـتــوان ســاخــتــنبـیش ازین ما را مروت نیست ویران سـاخـتـناز زمین عیسی بـه چـرخ از راه خـودسـازی رسیدچـند بـاشـی در …
آن خــرابــم کـز زبــانـم حــرف نـتــوان ســاخــتــن | بـیش ازین ما را مروت نیست ویران سـاخـتـن |
از زمین عیسی بـه چـرخ از راه خـودسـازی رسید | چـند بـاشـی در مقام قصر و ایوان سـاخـتـن؟ |
گــوهــر مــا را گــرانــی در نــظــرهــا شــد گــران | کاش خـود را می تـوانسـتـیم ارزان سـاخـتـن |
خـشـم را در پـرده های خـلق پـنهان کردن اسـت | آتـش سوزنده را بـر خـود گلسـتـان سـاخـتـن |
از مـی لـعـلـی تــن خــاکـی خـود را چــون سـبــو | دست تا از توست می باید بدخشان ساختن |
مـحـرم گـنـج الـهی نـیسـت هـر نـاشـسـتـه روی | از تـوانگر فقر را شرط اسـت پـنهان سـاخـتـن |
چشم اگر داری که در چشم جهان شیرین شوی | چـون گهر بـاید بـه تـلخ و شور عمان ساختـن |
تــا نـبــاشــد هـمـت روشــنـدلــی چــون آفــتــاب | خویش را چون صبـح نتـوان پـاکدامان ساختـن |
چــون تــوانـم داد صــائب کـار جــمـعـی را نـظـام؟ | من که نتـوانم سر خود را بـه سامان ساختـن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج