تـوان شناخـت ز خـونی که ریخـت بـر رویمکه صید زخـمی آن تـرک سـخـت بـازویمامـیـد طـلـعـت او مـی بــرد بــه هـر جـایـمهوای طـره او مـی کـشـد بـه هر سـویم…
تـوان شناخـت ز خـونی که ریخـت بـر رویم | که صید زخـمی آن تـرک سـخـت بـازویم |
امـیـد طـلـعـت او مـی بــرد بــه هـر جـایـم | هوای طـره او مـی کـشـد بـه هر سـویم |
بـه هر چـه می نگـرم جـلـوه تـو می بـینم | بـه هر کـه میگـذارم قـصـه تـو می گـویم |
مـجـو خـلـاف رضـای مـرا کـه در همه عـمر | بـه جـز مـراد تـو هیچ از خـدا نمی جـویم |
اگــر چــه نــام بـــرآورده ام بــه لــاقــیــدی | ولـی مـقـیـد آن حـلـقـه هـای گـیـسـویم |
بـه حـلقه ای که سـر زلف او دسـت افـتـد | مسلم است که مشک خـتـا نمی بـویم |
اگـر وصــال مـیـســر شــود، مـگـر نـشــود | بـه جـای پـا ز پـی او بـه فـرق می پـویم |
ملک بـه دیده کشد خاک من پس از مردن | اگـر قــبــول کــنـد خــاک آن ســر کـویـم |
مـرا کـه شــیـر نـکـردی شــکـار در مـیـدان | کـنـون اســیـر غـزالـان عـنـبــریـن مـویـم |
ز مهر دوست فروغی چگونه شویم دست | مگر که دست به خون آب دیدگان شویم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج