فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٣٨٨: از دادن جان خدمت جانانه رسیدیم

از دادن جــان خـدمـت جـانـانـه رسـیـدیـمدر عشق نظر کن که چه دادیم و چه دیدیمزان پـسته خندان چه شکرها که نخوردیمزان سـرو خـرامـان چـه ثـمـرها کـه نچـید…

از دادن جــان خـدمـت جـانـانـه رسـیـدیـمدر عشق نظر کن که چه دادیم و چه دیدیم
زان پـسته خندان چه شکرها که نخوردیمزان سـرو خـرامـان چـه ثـمـرها کـه نچـیدیم
هر عقده که آن زلف دوتا داشت گشودیمهر عشوه که آن چـشم سیه کرد، خـریدیم
هر بـاده که سـیمین کـف او داد، گرفـتـیمهر نکـتـه کـه شـیرین لب او گفـت شـنیدیم
از خـدمت جـانانه، کـمر بـسـتـه سـتـادیمدر سـاحـت می خـانه، سـراسـیمـه دویدیم
یک دم بـر آن شاهد می خواره نشستـیمیـک عـمـر بــه خـون دل صـد پــاره تـپـیـدیـم
در عـهـد بــتـان آن چـه وفـا بــود نـمـودیـمدر عـالم عـشـق آن چـه بـلا بـود کـشـیدیم
زلـف سـیهش گـفـت کـه مـا شـام مرادیمروی چـو مهش گـفـت کـه مـا صـبـح امیدیم
هر لحـظه بـه زخمم نمکی ریخت دهانشزین کـان ملاحـت چـه نمکـها که چـشـیدیم
صـــدبـــار زخـــم دل مـــا زد نــمــک، امــایـک بــار لــبــان نـمــکــیـنــش نـمــکــیـدیـم
خــیــاط وفــا در ره آن ســرو قــبـــاپـــوشهر جـامـه کـه بـر قـامـت مـا دوخـت دریدیم
آخــر ســر مــا را بــه مـکــافــات بــریـدنـددر نـامـه او بــس کـه سـر خــامـه بــریـدیـم
چــنـدان کــه در آفــاق دویـدیـم فــروغــیالـا کــرم شــه نـه شــنـیـدیـم و نـه دیـدیـم
فـخـر همه شـاهان عـجـم ناصـردین شـاهکـز بــار خــدا شــادی جــانـش طـلـبــیـدیـم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج