عاشقان را گر چـه در بـاطن جـهانی دیگرسـتعشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرستسـینه های روشـنان بـس غـیب ها دانند لـیکسـینـه عـشـاق او را غـیب دانی دیگـ…
عاشقان را گر چـه در بـاطن جـهانی دیگرسـت | عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست |
سـینه های روشـنان بـس غـیب ها دانند لـیک | سـینـه عـشـاق او را غـیب دانی دیگـرسـت |
بـس زبـان حکمت اندر شوق سرش گوش شد | زانـک مـر اسـرار او را تـرجـمـانی دیگـرسـت |
یـک زمـین نـقـره بـین از لـطـف او در عـین جـان | تـا بـدانی کـان مهم را آسـمـانی دیگـرسـت |
عقل و عشـق و معـرفت شـد نردبـان بـام حـق | لیک حـق را در حـقیقـت نردبـانی دیگرسـت |
شب روان از شاه عقل و پاسبان آن سو شوند | لیک آن جان را از آن سو پاسبـانی دیگرست |
دلــبــران راه مـعــنـی بــا دلــی عــاجــز بــدنـد | وحـیشان آمد که دل را دلسـتـانی دیگرست |
ای زبــان هـا بــرگــشــاده بــر دل بــربــوده ای | لـب فـروبـنـدید کـو را همـزبـانـی دیگـرسـت |
شمس تبـریزی چو جمع و شمع ها پـروانه اش | زانـک انـدر عـین دل او را عـیانـی دیگـرسـت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج