پـای گـسـتـاخ مـنـه بــر در کـاشـانـه عـشـقسـر مـنـصـور بــود کـنـگـره خــانـه عـشـقحـیـف فـرهـاد کـه بـا آنـهـمـه شـیـریـن کـاریشد به خواب عدم از تلخ…
پـای گـسـتـاخ مـنـه بــر در کـاشـانـه عـشـق | سـر مـنـصـور بــود کـنـگـره خــانـه عـشـق |
حـیـف فـرهـاد کـه بـا آنـهـمـه شـیـریـن کـاری | شد به خواب عدم از تلخی افسانه عشق |
گــر درآتــش روی از خــامــیــت آتــش ســوزد | تـا سرت گرم نگشته است زپـیمانه عشق |
شـیشـه بـندان ظـرافـت بـهمش می شـکنند | محـتـسـب گر گـذرد از دل میخـانه عـشـق |
بـا چـه رو، روی بـه طـوف حـرم کـعـبـه کنیم؟ | نیست بـر جـبـهه ما صندل بـتـخـانه عشق |
چـو سـبـو شـانـه نـدزدیده ام از بـاده کـشـی | کرده ام ازدل و جـان خدمت میخـانه عشق |
من بـه معـموره عـقـلـم بـه پـشـیزی مـحـتـاج | گـنـج بـرروی هم افـتـاده بـه ویرانه عـشـق |
قـطـره ای نـیـســت هـوایـی نـبــود در سـر او | می پـرد چشم حبـاب از پـی پیمانه عشق |
شـعـلـه رابـا خـس و خـاشـاک بـهـم درپـیچـد | چون شود بـرق عنان گریه مستـانه عشق |
رفــتــه ام دررگ و در ریــشــه دیــوار چــوکــاه | نـتــوان کـرد مـرا دور ز کـاشــانـه عــشــق |
چشم زخمی به سبکدستی آن کس مرساد | که ز خـاکستـر دل ریخت پـی خـانه عشق |
خــون دل نـیـز شـریـک اســت دریـن آمـیـزش | نه همین اشـک بـود گوهر یکـدانه عـشـق |
ســر پـــیــچـــیــدن دســـتـــار نــدارم صــائب | مـی روم گـرد سـر وضـع غـریبـانـه عـشـق |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج