تـا بــا کـمـان ابــرو بـنـشـسـت در کـمـیـنـمدر خـون خـویش بـنشاند از تـیر دلنشینمهم طـره اش بـهم زد طـومـار صـبـر و تـابـمهم غمزه اش ز جا کند بنیاد ع…
تـا بــا کـمـان ابــرو بـنـشـسـت در کـمـیـنـم | در خـون خـویش بـنشاند از تـیر دلنشینم |
هم طـره اش بـهم زد طـومـار صـبـر و تـابـم | هم غمزه اش ز جا کند بنیاد عقل و دینم |
گاهی بـه دل کند جـا، گاهی بـه دیده ما را | یک جـا نمی نشیند شـاه حـشم نشینم |
هــر گــوشــه اهــل رازی دارد بــدو نــیـازی | در راه عـشـق بـازی تـنها نه مـن چـنینـم |
تو خرمن جمالی، من خوشه چین مسکین | تـو خـواجـه بـزرگـی، مـن بـنـده کـمـیـنـم |
تـو پـادشـاه حـسـنی، من دادخـواه عشقم | تـو فـتــنـه زمـانـی، مـن شـورش زمـیـنـم |
خـاری کـه از تــو آیـد بــهـتــر ز تـو سـتــانـم | بـویی که از تو بـاشد خوش تر ز یاسمینم |
دست از تو بـر ندارم گر می کشی بـه دارم | مهر از تو بـرنگیرم گر می کشی بـه کینم |
روزی اگـر بــبــیـنـم خــود را بــر آســتــانـت | دیگـر کـسـی نـبـینـد جـان را در آسـتـینم |
آن دم کـه بـر لـب آید جـانـم ز زهـر هـجـران | از لـعـل نوشـخـنـدت مـشـتـاق انـگـبـینـم |
بــر آسـمـان خــوبــی دارم مـهـی فـروغـی | کز سجده زمینش مهری است بـر جبینم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج