فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 فروردین 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٣٦: در رخت می نگرم جلوه گه جان اینجاست

در رخـت می نگرم جـلوه گه جـان اینجـاستدر قـدت مـی نـگـرم سـرو خــرامـان ایـنـجــاسـتمن دل سوخته خواهم که لب تشنه خویشبــر دهـان تــو نـهـم کآبــخــور …

در رخـت می نگرم جـلوه گه جـان اینجـاست در قـدت مـی نـگـرم سـرو خــرامـان ایـنـجــاسـت
من دل سوخته خواهم که لب تشنه خویش بــر دهـان تــو نـهـم کآبــخــور جــان ایـنـجــاسـت
خانه یی چـون حرم و بـر در و بـامش عشاق چون مگس جمع شده کآن شکرستان اینجاست
پــرده داران تــو گـر چـنـد بــسـنـگـم بــزنـنـد نروم همـچـو سـگ از در کـه مـرا نـان اینجـاسـت
مـن دوا یـابــم اگـر لـطـف تـو گـویـد کـه بــده مرهم وصل، که این خـسـتـه هجـران اینجـاسـت
اندرین مـجـمـع اگـر جـمع شـوم شـاید ازآنک رخ و زلـفـی کـه مـرا کـرد پــریـشـان ایـنـجـاسـت
یوسف حـسنی و در هر طرفی چـون یعقوب از بــرای تـو بـسـی عـاشـق گـریـان ایـنـجـاسـت
تــو امــام هـمـه خــوبــانـی و بــا آن قــامـت قـبــلـه کـافـر و مـحـراب مـسـلـمـان ایـنـجـاسـت
تـو زر لطف کنی بـخـش و چـو من درویشـی آخــر ای گــنـج گــهـر بــا دل ویـران ایـنـجــاســت
بــاز روح ار ز پــی صــیــد روان شــد، آن تــن کـه بـدل همچـو جـلاجـل کـند افـغـان اینجـاسـت
دور ازیـن بــاغ رقــیـب تــو بــهـرجــا کـه بــود همچو اشکستـه سفالیست که ریحان اینجاست
ای بــکـعـبـه شـده در بــادیـه چـون اعـرابـی آب بـاران چـه خـوری؟ چـشمه حـیوان اینجـاست
سـیف فرغانی از آن نور روان چـون خـورشید روز وصـلـی کـه نـدارد شـب هـجـران اینـجـاسـت

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج