خـضـر اینجـا خـاک می لیسـد ز شـرم ناکـسـیمـن کـیم تـا تـیـغ او گـردد بـه خـونـم تـرزبـان؟غـمـزه اش را خـط پـشـیـمـان از دل آزاری نـکـردتـیغ را پـیچـید…
خـضـر اینجـا خـاک می لیسـد ز شـرم ناکـسـی | مـن کـیم تـا تـیـغ او گـردد بـه خـونـم تـرزبـان؟ |
غـمـزه اش را خـط پـشـیـمـان از دل آزاری نـکـرد | تـیغ را پـیچـیده کی می گردد از جـوهر زبـان؟ |
سـعـی کـن کـردارت از گـفـتـار بــاشـد بـیـشـتـر | همچـو تـیغ از جـوهر ذاتـی مشو یکسـر زبـان |
چـون صدف هر کس که دندان بـر سر دندان نهد | گـوهـر شـهـوار جــای حــرفـش آیـد بــر زبــان |
جــوهــر ذاتــی بــود از لــاف دعــوی بــی نــیـاز | آبـــداری بـــس بـــود در دانــه گـــوهــر زبـــان |
هـر کـه آب روی خـجــلـت را شـفـیـع خـود کـنـد | از مـروت نـیـســت آوردن گــنـاهـش بــر زبــان |
خــار را گــل ز آتــش ســوزان ســپــرداری کــنـد | در پـنـاه مـهر خـامـوشـی بـود خـوشـتـر زبـان |
کشتی از موج خطر پیوسته می لرزد به خویش | رفـت آسـایش ز دل تـا گشـت بـی لنگـر زبـان |
هـمـچـو آب گـوهـر از مـوج حـوادث ایـمـن اسـت | هـر کـه را در عـالـم آب اسـت کـوتـه تـر زبــان |
همچـو بـرگی کـز هجـوم میوه پـنهان می شـود | هست مستغرق به شکر نعمت حق هر زبان |
گـفـتــگـوی آن بــهـشـتـی روی را بــر لـب مـیـار | تـا نشـویی صـائب از سـرچـشـمه کوثـر زبـان |
تـا بـه وصـف آن دهـن شـد سـبـزه خـط تـرزبــان | طـوطـیان بـر خـاک مـی مـالـند از شـکـر زبـان |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج