زده است شرم لبت مهر بردهان صدفگره چـگونه شـود بـاز از زبـان صـدف؟ز حـــســرت گــهــر آبـــدار گــفــتـــارتگهر چـو آب ،روان گردد ازدهان صـدفبــه انـتـ…
زده است شرم لبت مهر بردهان صدف | گره چـگونه شـود بـاز از زبـان صـدف؟ |
ز حـــســرت گــهــر آبـــدار گــفــتـــارت | گهر چـو آب ،روان گردد ازدهان صـدف |
بــه انـتــقــام، گــهـر ازدهـن فــرو ریـزم | نهند بـرجـگـرم تـیغ اگر بـسـان صـدف |
ز اهل فـیض چـنان روزگـار خـالـی شـد | که چـون حـبـاب ندارد گهر میان صدف |
مـکـن ذخـیره اگـر زنـدگـی هـوس داری | که رفـت بـرسـر این نقـد جـان صـدف |
بـه پـیش بـحـر دهن وانـکـرده، جـا دارد | سحـاب اگر ز گهر پـر کند دهان صدف |
سرشک گرم که در جان بـحر آتـش زد؟ | که آب شد ز تب گرم استخوان صدف |
بـغـیـر کـلـک تـو صـائب کـدام ابــر بـهـار | گهر فشاندبـه این رنگ دربیان صدف؟ |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج