مبـر رنج ای بـرادر خـواجـه سخـتـسـتبه وقت داد و بـخشش شوربـختستاگـر چـه بــاغ را نـیـمـی گـرفـتــه سـتولیکـن سـخـت بـی میوه درخـتـسـتگـشـاده ابــروسـت…
مبـر رنج ای بـرادر خـواجـه سخـتـسـت | به وقت داد و بـخشش شوربـختست |
اگـر چـه بــاغ را نـیـمـی گـرفـتــه سـت | ولیکـن سـخـت بـی میوه درخـتـسـت |
گـشـاده ابــروسـت و بـسـتـه کـیـسـه | مشو غره که او را سـیم و رخـتـسـت |
دو دسـتـش را بـه تـخـتـه دوخـتـستـند | چه سود ار خواجه بـر بـالای تختست |
وجودش گر چه یک پاره ست چون کوه | سخااش مرده است و لخت لختست |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج