مـی کـنـد از مـهـربــانـی حـفـظ طـفـل نـوسـوارآن کـه مـی دارد عـنـان اخـتـیـار ازمـن دریـغآب مــی بــنــدد بــه روی تــشــنـگــان کــربــلــاهرکـه دار…
مـی کـنـد از مـهـربــانـی حـفـظ طـفـل نـوسـوار | آن کـه مـی دارد عـنـان اخـتـیـار ازمـن دریـغ |
آب مــی بــنــدد بــه روی تــشــنـگــان کــربــلــا | هرکـه دارد جـام می را در خـمـار ازمن دریغ |
از وجـود خـاکـی مـن سـرمه واری مـانده اسـت | گـوشـه چـشـم مـروت را مـدار از مـن دریـغ |
دســت گــل چــیــدن نــدارد دیـده حــیـران مــن | وصـل خـود دارد چـرا آن گـلعـذار ازمن دریغ؟ |
قطره اش را چون صدف تشریف گوهر می دهم | فـیـض خـود دارد چـرا ابـر بـهـار ازمـن دریغ؟ |
چـون حـنا هر چـند خـون من ندارد بـاز خـواست | پـای بـوس خـویش دارد آن نگـار ازمـن دریغ |
می فشـاند سـنبـل و ریحـان بـه دامن شـانه را | آن کـه دارد بـوی زلـف مشـکـبـار ازمن دریغ |
کـی دهد صـائب مـرا دربـزم خـاص خـویش بـار؟ | آن کـه دارد خــاک راه انـتــظــار ازمـن دریـغ |
گــرمــی گــلــگــون نــدارد روزگـــار ازمــن دریــغ | سـهل بـاشـد فیض اگر دارد بـهار ازمن دریغ |
نـیـســت آن بــیـرحــم آگــاه ازدل ســوزان مــن | ورنه کی می دانست لعل آبدار ازمن دریغ؟ |
گـلسـتـان را کـه پـروردم بـه آب چـشـم خـویش | نکهت خـودداشـت در فصل بـهار از من دریغ |
گـر نـدارد لـطــف پــنـهـان بــا مـن آن امـیـد گـاه | چـون نـمـی دارد دل امـیـدوار از مـن دریـغ؟ |
آرزوی وصــل چــون گــردد بــه گــرد خــاطــرم ؟ | کـان گـل بــی خـاردارد خـارخـار ازمـن دریـغ |
کـی چــراغ خــلـوت و شــمـع مـزار مـن شـود ؟ | آتـشین رویی که می دارد شرار از من دریغ |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج