بـبـستـی چـشم یعنی وقت خوابـستنه خوابـست آن حـریفان را جـوانستتـو مـی دانـی کـه مـا چـنـدان نـپـایـیـمولیکن چـشم مستـت را شتـاب ستجـفا می کن جـفاات جـ…
بـبـستـی چـشم یعنی وقت خوابـست | نه خوابـست آن حـریفان را جـوانست |
تـو مـی دانـی کـه مـا چـنـدان نـپـایـیـم | ولیکن چـشم مستـت را شتـاب ست |
جـفا می کن جـفاات جـمله لطف سـت | خـطا می کن خـطای تـو صـواب سـت |
تـو چـشـم آتـشـین در خـواب مـی کـن | که ما را چـشم و دل بـاری کبـابـست |
بــسـی سـرهـا ربـوده چـشـم سـاقـی | به شمشیری که آن یک قطره آبست |
یکی گوید که این از عشق سـاقیسـت | یکـی گوید کـه این فـعـل شـرابـسـت |
می و ساقی چه باشد نیست جز حق | خدا داند که این عشق از چه بـابست |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج