چـون تـرا میل و مرا ازتـو شکیبـایی نیستصـبـر خـواهم که کـنم لیک تـوانایی نیسـتمر ترا نیست بمن میل و شکیبایی هستبـنده را هست بـتو میل و شکیبـایی نیستچه…
چـون تـرا میل و مرا ازتـو شکیبـایی نیست | صـبـر خـواهم که کـنم لیک تـوانایی نیسـت |
مر ترا نیست بمن میل و شکیبایی هست | بـنده را هست بـتو میل و شکیبـایی نیست |
چه بـود سود از آن عمر که بی دوست رود | چـه بـود فایده ازچـشـم چـو بـینایی نیسـت |
بــر سـر کـوی تـو در قـیـد وفـای خـویـشـم | ور نه رفتـنم ای دوسـت زبـی پـایی نیسـت |
من سـگ کـویم و هرجـای مـرا مأواییسـت | بـودنـم بـر در این خـانه زبـی جـایی نیسـت |
گفـتـی از اهل زمان نیسـت وفـایی کس را | بـنده را هست ولیکن چو تـو فرمایی نیست |
دل رهایی طلبـد از تـو بـهر روی که هست | ور چـه داند که چـو روی تـو بـزیبـایی نیست |
در چـو دربـهر بـود چـون تـو نبـاشـد صـافی | گل چو بر شاخ بود چون تو بر عنایی نیست |
ســیـف فــرغــانـی هـر روز بــیـایـد بــر تــو | دولـت آنـکـه تـو یکـشـب بـر او آیی نـیسـت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج