مجـوی شـادی چـون در غمسـت میل نگارکه در دو پـنجه شیری تو ای عزیز شکاراگـر چــه دلـبــر ریـزد گـلـابــه بــر ســر تــوقبول کن تو مر آن را به جای مشک تت…
مجـوی شـادی چـون در غمسـت میل نگار | که در دو پـنجه شیری تو ای عزیز شکار |
اگـر چــه دلـبــر ریـزد گـلـابــه بــر ســر تــو | قبول کن تو مر آن را به جای مشک تتار |
درون تـو چـو یکـی دشـمـنـیسـت پـنـهانی | بـجـز جـفـا نبـود هیچ دفـع آن سـگسـار |
کسی که بـر نمدی چوب زد نه بر نمدست | ولی غرض همه تا آن برون شود ز غبـار |
غـبــارهـاسـت درون تــو از حــجــاب مـنـی | همـی بـرون نـشـود آن غـبـار از یک بـار |
بـه هر جـفـا و بـه هر زخـم انـدک انـدک آن | رود ز چـهره دل گه بـه خواب و گه بـیدار |
اگـر بـه خـواب گـریـزی بـه خـواب دربـیـنـی | جـفـای یار و سـقـط هـای آن نـکـوکـردار |
تـراش چـوب نـه بـهـر هـلـاکـت چـوبــسـت | بــرای مـصـلـحـتـی راسـت در دل نـجـار |
از این سبب همه شر طریق حق خیرست | کـه عـاقـبـت بـنـمـاید صـفـاش آخـر کـار |
نـگـر بـه پـوسـت کـه دبــاغ در پـلـیـدی هـا | هـمــی بــمــالــد آن را هــزار بــار هـزار |
کـه تـا بــرون رود از پـوسـت عـلـت پـنـهـان | اگـر چـه پـوسـت نداند ز اندک و بـسـیار |
تـو شـمـس مـفـخـر تـبـریـز چـاره هـا داری | شتـاب کن که تـو را قدرتیست در اسرار |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج