بــر ســر آتــش ســوزنـده نـشـیـمـن کـردممعنی عشـق تـو را بـر همه روشن کردمکسـی از دور فـلک این همه اندیشـه نکـردکـه من از گـردش آن نرگـس رهزن کـردمخـ…
بــر ســر آتــش ســوزنـده نـشـیـمـن کـردم | معنی عشـق تـو را بـر همه روشن کردم |
کسـی از دور فـلک این همه اندیشـه نکـرد | کـه من از گـردش آن نرگـس رهزن کـردم |
خـادم غـیـر شـدم بـا هـمـه غـیـرت عـشـق | آه کز دوسـتـی ات خـدمت دشـمن کردم |
ســنـگ نــالــیـد بــه حــال دل دیـوانـه مــن | بس که در کوه غمش ناله و شیون کردم |
یــارب آویــزه گــوش تــو پــری پــیــکــر بـــاد | در اشـکی که من از دیده بـه دامن کـردم |
عـاجـزم پـیش دل سـخـت تـو مـن کـز آهی | رخــنـه در خــاره و سـوراخ در آهـن کـردم |
سـری از چـشـم تـو بـا مردم عـالـم گـفـتـم | هـمـه را زآفــت دور فــلــک ایـمـن کــردم |
بـوسـه ای از لـب نوشـین تـو مقـدورم شـد | نـوش داروی دل خــسـتــه مـعـیـن کـردم |
اثـــر از دیــر و حـــرم نـــدیــدم هــر چـــنـــد | طـلـب وصـل تـو از شـیخ و بـرهمن کـردم |
گر پرم بشکنی از سنگ، نخواهم برخاست | من که از سدره بـه بـام تـو نشیمن کردم |
خــیـل انـدوه بــه سـر مـنـزل مـن راه نـبــرد | تـا فـروغـی بـه در میکـده مسـکـن کـردم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج