فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٣٢٣: ما چاشنی بوسه ز دشنام گرفتیم

ما چـاشـنی بـوسـه ز دشنام گرفتـیمفیض شـکر از تـلخـی بـادام گرفتـیمدل صـاف نـمـودیم بـه نـیک و بـد ایـامفیض دم صبـح از نفس شام گرفتیمناکـامی جـاوید چـو…

ما چـاشـنی بـوسـه ز دشنام گرفتـیمفیض شـکر از تـلخـی بـادام گرفتـیم
دل صـاف نـمـودیم بـه نـیک و بـد ایـامفیض دم صبـح از نفس شام گرفتیم
ناکـامی جـاوید چـو در کام جـهان بـوداز کام جهان دست بـه ناکام گرفتـیم
در رهگذر سیل فنا خواب حـرام استرفـتـیـم بـرون از فـلـک آرام گـرفـتـیم
بـر کـنگـره عـرش ضـرورسـت کـمندیچـون شـانه سـر زلف دلارام گرفتـیم
رفـتـیم ازین قـلـزم خـونین بـه کـنـاریزین معرکه خود را به لب بام گرفتیم
دیدیم که پرگار فلک در کف ما نیستچـون نقطـه درین دایره آرام گرفـتـیم
زهـاد گـرفـتــنـد ره گـلـشــن فـردوسمـا گـردن مـینـا و لـب جـام گـرفـتـیم
کردیم دل سنگدلان را بـه سـخـن نرماز ریـگ روان روغـن بــادام گـرفـتـیـم
در دسـت فـلاخـن نکند سـنگ اقامتما زیر فـلـک بـهر چـه آرام گـرفـتـیم؟
صـائب ز سـر میوه فـردوس گذشـتـیمتـا بـوسـه تـلخ از دهن جـام گرفتـیم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج