یاری بـه دسـت کـن کـه بـه امید راحـتـشواجـب کند که صبـر کنی بـر جـراحتـشمــا را کــه ره دهـد بــه ســراپــرده وصــالای بـاد صبـحـدم خبـری ده ز ساحـتـش…
یاری بـه دسـت کـن کـه بـه امید راحـتـش | واجـب کند که صبـر کنی بـر جـراحتـش |
مــا را کــه ره دهـد بــه ســراپــرده وصــال | ای بـاد صبـحـدم خبـری ده ز ساحـتـش |
بـاران چـون سـتـاره ام از دیدگـان بـریـخـت | رویی که صبـح خیره شود در صبـاحتش |
هر گه که گویم این دل ریشم درست شد | بــر وی پــراکـنـد نـمـکـی از مـلـاحـتـش |
هـرچ آن قـبـیحـتـر بـکـنـد یـار دوسـت روی | داند که چـشم دوست نبـیند قبـاحتـش |
بـیچـاره ای کـه صـورت رویت خـیال بـسـت | بـی دیدنـت خـیال مـبـند اسـتـراحـتـش |
بـا چـشم نیم خواب تـو خـشم آیدم همی | از چشم های نرگس و چندان وقاحتش |
رفـتــار شـاهـد و لـب خـنـدان و روی خـوب | چـون آدمی طـمع نکـند در سـماحـتـش |
سـعـدی که داد وصـف همه نیکوان بـه داد | عـاجـز بـمـانـد در تـو زبــان فـصـاحـتـش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج