آن کـه بـه دیوانگـی در غـمش افـسـانه امآه کـه غــافـل گـذشــت از دل دیـوانـه امدر سـرشـکـم نـشـد لـایـق بــازار دوســتقـابـل قـیمـت نگـشـت گـوهر یک دا…
آن کـه بـه دیوانگـی در غـمش افـسـانه ام | آه کـه غــافـل گـذشــت از دل دیـوانـه ام |
در سـرشـکـم نـشـد لـایـق بــازار دوســت | قـابـل قـیمـت نگـشـت گـوهر یک دانه ام |
گـاه ز شـاخ گـلـش هـم نـفـس عـنـدلـیـب | گـاه ز شـمـع رخــش هـم دم پــروانـه ام |
سـرو فـرازنـده ای خـاسـتــه از مـجـلـسـم | مــاه فــروزنـده ای تــافــتــه در خــانـه ام |
با سگ او هم نشین وز همه مستوحشم | بــا غــم او آشــنـا از هـمـه بــیـگــانـه ام |
سـفره می خـانه شـد خـرقه پـشـمینه ام | بـر سر پـیمانه ریخت سبـحه صد دانه ام |
بــاده پـپــاپـی رسـیـد از کـف سـاقـی مـرا | تـوبـه دمادم شکسـت بـر سـر پـیمانه ام |
آتــش رخـسـار او سـوخـت نـه تــنـهـا مـرا | خـانه شهری بـسوخـت جـلوه جـانانه ام |
مسـتـی من تـازه نیسـت از لب میگـون او | شـحـنه مـکـرر شـنید نعـره مـسـتـانه ام |
تـا نـشـود آن هـمـا سـایـه فـکـن بـر سـرم | پــا نـگـذارد ز نـنـگ جــغـد بــه ویـرانـه ام |
جــلـوه فـروغــی نـکـرد در نـظــرم آفــتــاب | تا مه رخسار دوست تافت به کاشانه ام |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج