عمر گذشـت، وز رخـش سـیر نشـد نظاره امحــســرت او نـمــی رود از دل پــاره پــاره اممــردم و از دلـــم نــرفـــت آرزوی جـــمــال اووه که ز مرگ هم نشد در…
عمر گذشـت، وز رخـش سـیر نشـد نظاره ام | حــســرت او نـمــی رود از دل پــاره پــاره ام |
مــردم و از دلـــم نــرفـــت آرزوی جـــمــال او | وه که ز مرگ هم نشد در ره عشق چاره ام |
آن که به تیغ امتحان ریخت به خاک خون من | کـاش بـرای سـوخـتـن زنـده کـنـد دوبــاره ام |
خـاک رهی گـزیده ام، تـا چـه بـزاید آسـمـان | جـیب مهی گرفتـه ام، تـا چه کند ستـاره ام |
غنچـه نوش خـند او سخـت بـه یک تـبـسمم | نرگس نیم مست او کشت بـه یک اشاره ام |
آن که ندیده حسرتی در همه عمر خویشتـن | کـی بـه شـمـار آورد حـسـرت بـیشـمـاره ام |
من کـه فـروغـی از فـلک بـاج هنر گـرفـتـه ام | بـر سـر کوی خـواجـه ای بـنده هیچ کـاره ام |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج