جــان را بــه دم خـنـجـر قـاتــل بــرسـانـمطـوفان زده خـویش بـه سـاحـل بـرسـانمچندان مرو ای جان که من از گریه شادیآبــی بــه کـف خــنـجــر قـاتــل بــ…
جــان را بــه دم خـنـجـر قـاتــل بــرسـانـم | طـوفان زده خـویش بـه سـاحـل بـرسـانم |
چندان مرو ای جان که من از گریه شادی | آبــی بــه کـف خــنـجــر قـاتــل بــرسـانـم |
موجـم که بـه هر آمدن و رفتـن ازین بـحـر | فـیضـی بـه لب تـشـنه سـاحـل بـرسـانم |
صد بـار جرس گشتـم و پـاس ادب عشق | نـگـذاشـت کـه آواز بـه مـحـمـل بـرسـانم |
استادگی من نه پـی راحت خویش است | درمـانـده خـضـرم کـه بـه مـنـزل بـرسـانم |
از کـشـتـن من رنگ رخـش آب دگـر یافـت | کـو دسـت کـه آیینه بـه قـاتـل بـرسـانـم؟ |
مفت اسـت اگر از سـفر پـر خـطـر عشـق | نـقـش قـدم خـویـش بـه مـنـزل بـرسـانـم |
سرچشمه صحرای جـنون زهره شیرست | خــود را ز پــی نـو ســفــر دل بــرســانـم |
از اهل دل امروز کسـی طالب دل نیسـت | چون غنچه چرا خون خورم و دل برسانم؟ |
کـو رهبـر تـوفـیق، کـز این غـمکـده صـائب | خــود را بــه سـلـامـتــکـده دل بــرسـانـم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج