فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٣٠٩: هر کس به جنس خویش درآمیخت ای نگار

گـر زانک جـنس مـفـخـر تـبـریز گـشـت جـاناحــسـنـت ای ولـایـت و شـابــاش کـار و بــارهر کس بـه جـنس خویش درآمیخت ای نگارهـر کــس بــه لـایـق گـهـر خــو…

گـر زانک جـنس مـفـخـر تـبـریز گـشـت جـاناحــسـنـت ای ولـایـت و شـابــاش کـار و بــار
هر کس بـه جـنس خویش درآمیخت ای نگارهـر کــس بــه لـایـق گـهـر خــود گـرفــت یـار
او را کـه داغ تــوسـت نـیـارد کـسـی خــریـدآن کو شکار تـوسـت کسـی چـون کند شکار
ما را چـو لطـف روی تـو بـی خـویشـتـن کـندمـا را ز روی لـطـف تـو بــی خـویـشـتـن مـدار
چـون جـنس همدگر بـگرفـتـند جـنس جـنسهـر جـنـس جـنـس گـوهـر خـود کـرد اخـتـیـار
بــا غـیـر جـنـس اگـر بــنـشـیـنـد بـود نـفـاقمــانــنــد آب و روغــن و مــانـنــد قــیـر و قــار
تـا چون بـه جنس خویش رود از خلاف جنسزین سـوی تـشنه تـر شـده بـاشد بـدان کنار
هرکه از تـو می گریزد بـا دیگری خـوشسـتو آنک از تـو می رمـد بـه کـسـی دارد او قـرار
و آن کو ترش نشست به پیش تو همچو ابـرخـنـدان دلـسـت پـیش دگـر کـس چـو نوبـهار
گـویی کـه نـیـسـت از مـه غـیـبـم بـجـز دریغوز جــام و خـمـر روح مـرا نـیـسـت جـز خـمـار
آن نــای و نــوش یــاد نــمــی آیـدت کــه تــوخوش می خوری ز دست یکی دیو سنگسار
صــد جــام درکــشــی ز کــف دیـو آنـگــهـیبـینی تـرش کنی بـخور ای خـام پـخـتـه خوار
این جـا سـرک فـکـنـده و رویـک تـرش ولـیکآن جــا چــو اژدهـای ســیـه فــام کـوهـســار
با جنس همچو سوسن و با غیر جنس گنگبـا جنس خویش چون گل و بـا غیر جنس خار
رو رو بـه جـمله خـلـق نتـانی تـو جـنس بـودشـاخـی ز صـد درخــت نـشـد حــامـل ثــمـار
چـون شـاخ یـک درخـت شـدی زان دگـر بـبـرجـویای وصل این شـده ای دسـت از آن بـدار

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج