فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٣٠٨: از قناعت می رود بیرون ز سر سودای حرص

از قناعت می رود بـیرون ز سـر سودای حـرصره ندارد در دل خـرسـند اسـتـسـقـای حـرصچـیـن ابــرو مـی شـود سـوهـان دنـدان طـمـعاز ترشرویی یکی صدمی شود صفرای …

از قناعت می رود بـیرون ز سـر سودای حـرصره ندارد در دل خـرسـند اسـتـسـقـای حـرص
چـیـن ابــرو مـی شـود سـوهـان دنـدان طـمـعاز ترشرویی یکی صدمی شود صفرای حرص
سـنگ ره راه میکند سـنگ فـسـان درقطـع راهخــار رابـــال وپـــر پــرواز ســازد پـــای حــرص
تــاک را نـشـو و نـمـا از قـطـع مـی گـردد زیـادازبـریدن می کـشـد قـامت ید طـولـای حـرص
گرچـه می داند که می سوزد بـرای خـرده ایمی زند بـرقلب آتـش طبـع بـی پـروای حـرص
قـامـت خـم خـواب غـفـلـت رادوبـالـامـی کـنـدموی پـیران را ید بـیضـاسـت درانشـای حـرص
بـی تـردد نـیسـت زیر خـاک هـم جـان حـریصکـم نمی گردد بـه لنگر شـورش دریای حـرص
می توان کردن به شستن روی زنگی راسفیدتیرگی نتوان بـه صیقل بـردن ازسیمای حرص
ازخـس و خـاشـاک گردد آتـش افزون شعله وربـیشـتـر گـردد ز جـمع مال اسـتـیلـای حـرص
مـی تـند در خـانه های کـهنه اکـثـر عـنکـبـوتبـیـشـتـر در طـیـنـت پـیـران بـود مأوای حـرص
هر که چـون موج سراب از کف عنان حرص دادمی شود صائب بیابـان مرگ درصحرای حرص

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج