فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 4 فروردین 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٣٠٦: بنده عشق توام زآن پادشاهی می کنم

بـنده عـشـق تـوام زآن پـادشـاهی مـی کـنمدولـتـی دارم کـه در کـویـت گـدایـی مـی کـنـمخــسـرو مـلـک جــهـانـی تــو از آن فـرهـادوارمن بـشیرین سخـن خـسرو…

بـنده عـشـق تـوام زآن پـادشـاهی مـی کـنم دولـتـی دارم کـه در کـویـت گـدایـی مـی کـنـم
خــسـرو مـلـک جــهـانـی تــو از آن فـرهـادوار من بـشیرین سخـن خـسرو سـتـایی می کنم
از پـی سلطان حسنت تا بـگیرد شرق و غرب من بـشـمشـیر زبـان عـالم گـشـایی می کـنم
آفـتــاب انـصــاف داد وگـفـت مـعــنـی جــمـال جمله آن مه راست من صورت نمایی می کنم
ماه گفت از پرتو رخسار چون خورشید اوست شــب تــاریـک اگـر مـن روشـنـایـی مـی کـنـم
عنصری طبـع چـون در کار و صفت عاجـزسـت مـن ز دیـده انـوری وز دل ســنـایـی مـی کـنـم
از سخن گفتـن دلت جـانا سوی من میل کرد مـن بـمـغـناطـیس شـعـر آهن ربـایی می کـنم
عـشـق جـان افروز تـو چـون بـا دلم پـیوند کرد هر زمان از جـسـم خـود عزم جـدایی می کنم
مرغ مـحـبـوسـم مرا دسـت عـلـایق بـند پـای از قـفـس بـیرون سـری بـهر رهایی مـی کـنـم
من درین ویرانه بـودم بـوم تـا عـنقای عـشـق سـایه یی بـرمن فـگند اکـنون همایی می کنم
شـاخ امیدم بـوصـل روی (تـو) بـی بـرگ شـد بـلـبـلـم دایم فـغـان زین بـی نـوایی مـی کـنـم
مـن بــدیـن اقـبــال و طـالـع دولـت وصــل تــرا نـیسـتـم لـایق ولـی بـخـت آزمـایی مـی کـنـم
سیف فرغانی تو شمعی من چو آتـش مر تـرا تـن همی کـاهم ولـکـن جـان فـزایی می کـنم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج