کـشـیـده عـشـق در زنـجـیـر، جـان نـاشـکـیـبـا رانهاده کار صـعبـی پـیش، صـبـر بـند فرسـا راتـوام سـررشتـه داری، گر پـرم سـوی تـو معذورمکه در دست اختیار…
کـشـیـده عـشـق در زنـجـیـر، جـان نـاشـکـیـبـا را | نهاده کار صـعبـی پـیش، صـبـر بـند فرسـا را |
تـوام سـررشتـه داری، گر پـرم سـوی تـو معذورم | که در دست اختیاری نیست مرغ بند بر پا را |
من از کافرنهادیهای عشق ، این رشک می بـینم | که بـا یعقوب هم خصمی بـود جـان زلیخـا را |
به گنجشگان میالا دام خود، خواهم چنان باشی | که استغنا زنی ، گر بـینی اندر دام ، عنقا را |
اگــر دانـی چــو مــرغــان در هـوای دامـگــه داری | ز دام خـود بـه صـحـرا افـکـنی، اول دل مـا را |
نـصـیحـت اینهمـه در پـرده ، بـا آن طـور خـودرایی | مگـر وحـشـی نمی داند، زبـان رمز و ایمـا را |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج