فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٢٨٩: سری را که بالین شود آستانش

سـری را که بـالین شـود آسـتـانشبــود بــخــت بــیــدار خــواب گــرانــشفتـاده است کارم بـه خـونریز طفلیکـه گـلگـون شـود اسـب نی زیر رانشرسانده است ناس…

سـری را که بـالین شـود آسـتـانشبــود بــخــت بــیــدار خــواب گــرانــش
فتـاده است کارم بـه خـونریز طفلیکـه گـلگـون شـود اسـب نی زیر رانش
رسانده است ناسازگاری بـه جـاییکـه نتـوان سـخـن سـاخـتـن از زبـانش
ز دل پــاک سـازد بــسـاط جـهـان رانـسـیمـی کـه بـرخـیزد از بـوسـتـانـش
شکوه جمالش رسیده است جـاییکـه خـواب بــهـاران کـنـد پـاسـبــانـش
به نازک میانی است کارم که دیدنکــنـد کــار آتــش بــه مــوی مــیـانـش
ز می جـان کند درتـن می پـرستـانلــب جــام تــا بــوســه زد بــردهـانـش
گرفـتـم که افـتـد گذارش بـه خـاکـمکه راهست دستی که گیرد عنانش ؟
سـپـندی کـه از روی گرم تـو سـوزدشــود ســرمـه درکـام، آه و فــغــانـش
نـمـانـده اسـت سـامـان پـرواز دل راربــایـد مــگــر بــیـخــودی ازمــیــانــش
حـجــاب اسـت مـهـر دهـان هـنـرورز جــوهــر بــود تــیــغ،بــنــد زبـــانــش
چـه فارغ ز چـرخ اسـت آزاد طـبـعیکــه از هـمـت خــود بــود آســمــانـش
مـیـنـدیـش از چـیـن ابــروی گـردونکه نرم اسـت بـسـیار پـشـت کـمانش
نـشـد مـهـربــان ازدعـای دل شــبکـجـا خـط بـه صـائب کـند مهربـانش ؟

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج