دل بـه دنـبـال وفـا رفـت و مـن از دنـبـالـشتـا بـه دنـبــالـه ایـن کـار بـبـیـنـم حـالـشجـمعی افتـاده بـه خـاک از روش چـالاکشخـلقی آغشـتـه بـه خـون از…
دل بـه دنـبـال وفـا رفـت و مـن از دنـبـالـش | تـا بـه دنـبــالـه ایـن کـار بـبـیـنـم حـالـش |
جـمعی افتـاده بـه خـاک از روش چـالاکش | خـلقی آغشـتـه بـه خـون از مژه فتـانش |
مژده قـتـل مـرا داد و بـه تـعـجـیل گـذشـت | تـرسـم آخـر گـذرد عـمر من از اهمـالـش |
گـر بــیـایـد ز ســفــر یـار پــری پــیـکـر مـن | می رود جـان گران مایه بـه استـقبـالش |
دلم از نقطه سودای غمش خـالی نیسـت | تا کشیدم بـه نظر صورت مشکین خالش |
هر دلیلی که حـکیم از دم شـب کـرد بـیان | هـیـچ مـعـلـوم نـکـردیـم ز اسـتــدلـالـش |
هر مریضی که طبیبش تو شکرلب بـاشی | بـهر آن اسـت کـه بـهتـر نشـود احـوالش |
بـه امیدی ز چمن دسته سنبـل بـرخاست | کــه ســر زلـف دراز تــو کــنـد پــامـالـش |
زلف کوتـاه تـو از شوق همین گشـت بـلند | که شبی دست کشد شاه بلند اقبالش |
مــالــک اخــتــر فــیـروز مــلــک نـاصــردیـن | که به هر کار خدا خواست مبـارک فالش |
خسروان بهر سجودش همه بر خاک افتند | هر کـجـا خـامه نقـاش کـشـد تـمثـالـش |
خـسـروا کام فـروغـی همه جـا کام تـو بـاد | شــکـرلـلـه کـه خــدا داد هـمـه آمـالـش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج