آیـیـنـه خـانـه ایـم و دم از نـور مـی زنـیـمشـمشـیر بـرق بـر جـگـر مور می زنیمبـر روی تـخـت دار، مـربـع نـشـسـتـه ایممـی از شـرابـخـانـه مـنـصـور مـی …
آیـیـنـه خـانـه ایـم و دم از نـور مـی زنـیـم | شـمشـیر بـرق بـر جـگـر مور می زنیم |
بـر روی تـخـت دار، مـربـع نـشـسـتـه ایم | مـی از شـرابـخـانـه مـنـصـور مـی زنیم |
تــا کــی زنــد ز رخــنـه دل جــوش، آرزو؟ | مشـت گـلـی بـه خـانه زنبـور می زنیم |
هر جـا کمان موی شـکـافـی بـه زه کنیم | مـژگـان مـور در شـب دیجـور مـی زنیم |
آزرده می کـنیم دلش را ز حـرف سـخـت | از جهل، سنگ بـر شجـر طور می زنیم |
اینـجـا کـلـیم رخـصـت پـروانـگـی نـیـافـت | بال و پری عبث به هم از دور می زنیم |
این ناله های شعله فشان صائب از جگر | از شـوق عـنـدلـیب نشـابـور مـی زنیم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج