فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٢٨٣: آن کس که نشان داد برون از دو جهانش

آن کـس کـه نـشـان داد بـرون از دو جـهانشسـرگشتـه تـر از تـیر هوایی اسـت نشانشمادر چـه شـماریم، که سـر پـنجـه خـورشیددر خـون شـفـق می تـپـد از شـوق عـن…

آن کـس کـه نـشـان داد بـرون از دو جـهانشسـرگشتـه تـر از تـیر هوایی اسـت نشانش
مادر چـه شـماریم، که سـر پـنجـه خـورشیددر خـون شـفـق می تـپـد از شـوق عـنانش
چـشـم دو جـهان والـه آن قـامـت رعـناسـتخوش حلقه ربایی است قد همچو سنانش
از چـین جـبـینـش دل عـشـاق دو نیم اسـتکـار دم شـمـشـیـر کـنـد پــشــت کـمـانـش
سر تا قدمش کنج لب و گوشه چشم استرحـم اسـت بـه چـشـمی که نگردد نگرانش
پـیـداسـت کـه بـا روی لـطـیفـش چـه نـمـایدمـاهی کـه بـه انگـشـت تـوان داد نـشـانش
بـاریک شـو ای دل که بـسـی موی شـکافانکــردنــد بــه زنــار غــلــط مــوی مــیــانــش
بـیـم اسـت کـه بــرخـاک چـکـد لـعـل لـب اوچـون قـطـره خـون از سـر شـمشـیر زبـانش
گـفـتـم شـود از خـواب کـم آن تـیزی مـژگـانغافل که شـود خـواب گران سـنگ فسـانش
در پـیش اگر ز لعل لبـش شمع نمی داشـتمـی کــرد نـفــس گـم، ره بــاریـک دهـانـش
تـرکی که بـه شمشیر گرفتـه است زمن دلپـیـچـیـده تـر از مـوی مـیـان اسـت زبــانـش
سـر رشـتـه تـمـکـیـن رود از قـبـضـه یـوسـفچـون دیده قـحـطـی زدگـان بـرسـر خـوانش
صـائب جـگر خـضـر و مسـیحـاسـت ازو خـونشـوخـی کـه منم داخـل خـونابـه کـشـانش

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج