هـلــه زیـرک هـلــه زیـرک هـلــه زیـرک زوتــرهله کز جنبـش ساقی بـدود بـاده به سر بـربــدود روح پــیـاده ســر گـنـجــیـنـه گـشــادهرخ چـون زهره نـهـاده…
هـلــه زیـرک هـلــه زیـرک هـلــه زیـرک زوتــر | هله کز جنبـش ساقی بـدود بـاده به سر بـر |
بــدود روح پــیـاده ســر گـنـجــیـنـه گـشــاده | رخ چـون زهره نـهـاده غـلـطـی روی قـمـر بـر |
هله منشین و میاسا بهل این صبـر و مواسا | بگزین جهد و مقاسا که چو دیکم به شرر بـر |
اگرم عشوه پـرسـتـی سـر هر راه نبـسـتـی | شب من روز شدستی زده رایت به سحر بر |
هله بـرجه هله بـرجه که ز خورشید سفر به | قدم از خـانه بـه در نه همگان را بـه سفر بـر |
سفر راه نهان کن سفر از جسم به جان کن | ز فـرات آب روان کـن بــزن آن آب خــضــر بــر |
دم بـلـبـل چـو شـنیدی سـوی گـلـزار دویدی | چو بـدان بـاغ رسیدی بـدو اکنون به شجر بر |
بـه شـجـر بـر هله بـرگو مثـل فـاخـتـه کـوکـو | که طـلبـکـار بـدین خـو نزند کـف بـه خـبـر بـر |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج