فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 3 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٢٧٦: به حسن دلبر من هیچ در نمی باید

بـه حـسـن دلـبـر مـن هـیـچ در نـمـی بـایـدجـز این دقیقـه که بـا دوسـتـان نمی پـایدحـــلــاوتـــیــســت لــب لــعــل آبـــدارش راکـه در حـدیـث نـیـایـد…

بـه حـسـن دلـبـر مـن هـیـچ در نـمـی بـایـد جـز این دقیقـه که بـا دوسـتـان نمی پـاید
حـــلــاوتـــیــســت لــب لــعــل آبـــدارش را کـه در حـدیـث نـیـایـد چــو در حـدیـث آیـد
ز چشم غمزده خون می رود به حسرت آن کـه او بـه گـوشـه چـشـم التـفـات فـرماید
بـیا کـه دم بـه دمـت یاد مـی رود هـر چـنـد کــه یـاد آب بــجــز تــشــنـگـی نـیـفــزایـد
امـیـدوار تــو جــمـعــی کـه روی بــنـمـایـی اگـر چـه فـتـنـه نـشـایـد کـه روی بـنـمـاید
نخـسـت خـونم اگـر می روی بـه قـتـل بـریز کــه گــر نــریــزی از دیــده ام بـــپــالــایــد
بـه انـتـظـار تـو آبـی کـه مـی رود از چـشـم بـه آب چـشـم نماند که چـشمه می زاید
کـنـنـد هـر کـسـی از حـضـرتــت تــمـنـایـی خـلـاف هـمـت مـن کـز تـوام تـو مـی بـاید
شکر بـه دست تـرش روی خادمم مفرست و گر به دست خودم زهر می دهی شاید
تـو همچـو کعـبـه عـزیز اوفـتـاده ای در اصـل که هر که وصل تـو خواهد جـهان بـپـیماید
من آن قـیاس نکـردم که زور بـازوی عـشـق عـنـان عــقـل ز دســت حــکـیـم بــربــایـد
نگفـتـمت که بـه تـرکـان نظـر مکن سـعـدی چـو تـرک تـرک نـگـفـتـی تـحـمـلـت بــایـد
در سـرای در این شـهر اگر کـسـی خـواهد کـه روی خـوب نـبـیـنـد بــه گـل بــرانـدایـد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج