در میکده خدمت کن بی معرکه سلطان باشفـرمان بـر سـاقی شـو، فـرمانده دوران بـاشدر حـلـقـه مـی خـواران بـی کـار نـبــایـد شـدیـا خـواجـه فـرمـانـده یـا بـ…
در میکده خدمت کن بی معرکه سلطان باش | فـرمان بـر سـاقی شـو، فـرمانده دوران بـاش |
در حـلـقـه مـی خـواران بـی کـار نـبــایـد شـد | یـا خـواجـه فـرمـانـده یـا بـنـده فـرمـان بــاش |
گـر صـحـبـت یوسـف را پـیوسـتـه طـمـع داری | بـــا آیــنــه روشــن یــا آیــنــه گــردان بـــاش |
خواهی که بـه چنگ آری آن زلف مسلسل را | یا سلسله بـر گردن یا سلسله جنبـان بـاش |
گـر بـاده نـنـوشـیدی شـرمـنـده سـاقـی شـو | ور عـشـق نورزیدی از کـرده پـشـیمـان بـاش |
چــون خــنـده زنـد لـعـلـش در در دل دریـا ریـز | چـون گریه کند چـشـمم آماده طـوفـان بـاش |
سرچشمه حیوان را نسبـت بـه لبـش کم کن | از عـالـم حـیوانـی بـیـرون رو و انـسـان بـاش |
گــر بـــر ســـر کــوی او افـــتـــد گــذرت روزی | نه طـالـب جـنـت شـو نه مـایل رضـوان بـاش |
خـواهی کـه فـلـک گـردد گـرد خـم چـوگـانـت | در عـرصـه میدانش گـوی خـم چـوگـان بـاش |
اسـبــاب پـریـشـانـی جـمـع اسـت بـرای مـن | جـمعیت اگر خـواهی زان طره پـریشان بـاش |
تــا آگـهـیـت بــخــشـنـد از مـســالـه مـعـنـی | در کارگه صـورت عاشـق شـو و حـیران بـاش |
در عـهـد مـلـک غـم را از شـهـر بـه در کـردنـد | شکرانه این شادی ساغرکش و خندان باش |
شــه نـاصــردیـن کـز دل پــیـر فـلـکـش گـویـد | تـا مـهر درخـشـان اسـت، آرایش ایوان بـاش |
گــر روز فــروغــی را تــاریـک نـمـی خــواهـی | در خـانه تـاریکش خـورشـید درخـشـان بـاش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج