مـا داغ تـوبــه بــر دل سـاغـر گـذاشـتـیـمدور طـرب بــه نـشأه دیـگـر گـذاشـتـیـماینـجـا کـسـی بـه داد دل مـا نمـی رسـددیوان خـود بـه دامن محـشر گذاشـت…
مـا داغ تـوبــه بــر دل سـاغـر گـذاشـتـیـم | دور طـرب بــه نـشأه دیـگـر گـذاشـتـیـم |
اینـجـا کـسـی بـه داد دل مـا نمـی رسـد | دیوان خـود بـه دامن محـشر گذاشـتـیم |
تــرک ســرســت خــضـر ره بــازمـانـدگـان | ما کار شمع خویش به صرصر گذاشتیم |
یـک جـبــهـه گـشـاده نـدیـدیـم در جـهـان | پـوشـیده بـود روی بـه هر در گذاشـتـیم |
ابــر ز کـام مـغـز جـهـان را گـرفـتــه اسـت | بـیهوده عود خویش بـه مجمر گذاشتیم |
تــا در شــمــار آبــلــه پــایــان در آمــدیــم | چـون بـحـر پـای بـر سر گوهر گذاشتـیم |
روی زمین چو صفحه مسطر کشیده شد | از بـس بـه خاک پـهلوی لاغر گذاشتـیم |
روزی کــه گــشــت آهـن مــا تــیـغ آبــدار | تـن رابـه پـیچ و تـاب چو جوهر گذاشتیم |
آییـنـه ای اسـت آب نـمـا سـاغـر سـپـهـر | بـیهوده لب بـر این لب ساغر گذاشتـیم |
صــائب ز انــفــعــال نــداریـم روی خــلــق | تـا خـویش را بـه خـاک بـرابـر گذاشتـیم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج