فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٢٦٩: خود کرده ام به شکوه تراخصم جان خویش

خود کرده ام به شکوه تراخصم جان خویشکـافـر مـبـاد کـشـتـه تـیغ زبـان خـویـش !یــک مــرد در قــلــمــرو جــرأت نــیــافــتـــمدر دل چـوآفتـاب شکستـم سنا…

خود کرده ام به شکوه تراخصم جان خویشکـافـر مـبـاد کـشـتـه تـیغ زبـان خـویـش !
یــک مــرد در قــلــمــرو جــرأت نــیــافــتـــمدر دل چـوآفتـاب شکستـم سنان خـویش
هرگز چـنان نشـد که درین دشـت پـرشـکاردسـت نوازشی بـکشـم بـرکمان خـویش
آتــش بــه مـصــحــف پــر پــروانـه مـی زنـداین شمع هیچ رحم ندارد به جان خویش
در وادیـی کـه خــضــرزنـد جــوش الـعـطـشدارم عـقـیـق صـبــربـه زیـر زبــان خـویـش
چـون مـوج ازکـشـاکـش این بـحـر نـیـلـگـونفـرصـت نیافـتـم کـه بـگیرم عـنان خـویش
بـلـبـل بـه خـاکـسـاری مـن رشـک مـیـبــردافـتـاده ام ز جـوش گـل ازآشـیان خـویش
صـائب بــه گـردکـعـبـه مـقـصـد کـجـارسـد؟دارد هـزار مـرحــلـه تــاآســتــان خــویـش

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج