فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٢٦٨: ازگفتگوی عشق گزیدم زبان خویش

ازگفتـگوی عـشـق گزیدم زبـان خـویشازشـیـر مـاهـتــاب بــریـدم کـتـان خـویـشگر بیخبر روم ز جهان جای طعن نیستیک کس نیافتم که بـپـرسم نشان خویشنانش همیشـه…

ازگفتـگوی عـشـق گزیدم زبـان خـویشازشـیـر مـاهـتــاب بــریـدم کـتـان خـویـش
گر بیخبر روم ز جهان جای طعن نیستیک کس نیافتم که بـپـرسم نشان خویش
نانش همیشـه گرم بـود همچـو آفـتـابهرکس به ذره فیض رساند زخوان خویش
چـون سـرو درمـقـام رضـا ایـسـتــاده امآسـوده خـاطـرم ز بــهـار و خـزان خـویـش
آن سـاقـی کـریم کـه عـمـرش دراز بـادفـرصـت نمیدهد کـه بـگیرم عـنان خـویش
ساغر بـه احـتـیاط ستـاند ز دست خضردرمانده ام بـه دسـت دل بـدگمان خـویش
پـروای خـال چـهـره یوسـف نـمـی کـنـدصـائب ز نـقـطـه قـلـم امـتــحــان خـویـش

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج