در محـفلی که تـیغ زبـان بـر کشیده ایمدر گـوش تـیغ حـلـقـه جـوهر کـشـیده ایمگر حـنظل سـپـهر بـه سـاغر فشرده اندابـرو تـرش نسـاخـتـه بـر سـر کشـیده ایمد…
در محـفلی که تـیغ زبـان بـر کشیده ایم | در گـوش تـیغ حـلـقـه جـوهر کـشـیده ایم |
گر حـنظل سـپـهر بـه سـاغر فشرده اند | ابـرو تـرش نسـاخـتـه بـر سـر کشـیده ایم |
در پـرده دل اسـت شـب و روز عـیش ما | دایم چـو غنچـه سر بـه تـه پـر کشیده ایم |
شاخ شکوفه ایم، سبیل است سیم ما | چـون نـوبـهار رشـتـه ز گـوهر کـشـیده ایم |
از داغ لـالـه نـامـه مـا دل سـیه تـرسـت | چـون لاله بـس که بـاده احـمر کشیده ایم |
هرگز ز پـیش چشم چو مژگان نمی رود | خـاری کـه در ره تـو ز پـا بـر کـشـیـده ایـم |
از نقـش بـوریای قناعـت، که سـبـز بـاد! | صائب همیشه صفحه مسطر کشیده ایم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج