مـا پــرده از حـقـیـقـت عـالـم کـشـیـده ایـمدر غورگی بـه نشأه این می رسیده ایمسـرمـشـق بـی نـیازی اربـاب همـت اسـتاین خط بـاطلی که بـه عالم کشیده ایما…
مـا پــرده از حـقـیـقـت عـالـم کـشـیـده ایـم | در غورگی بـه نشأه این می رسیده ایم |
سـرمـشـق بـی نـیازی اربـاب همـت اسـت | این خط بـاطلی که بـه عالم کشیده ایم |
از بـــرگــریــز تـــفــرقــه آزاد گــشــتــه ایــم | چون غنچه تا به کنج دل خود خزیده ایم |
بـاریـم، اگـر چـه بـر دل کـس بـار نـیـسـتـیم | خـاریم، اگر چـه در جـگر خود خـلیده ایم |
چون خامه سوخته است نفس در گلوی ما | از لـفـظ تـا بـه عـالـم معـنی رسـیده ایم |
تـیـغ زبـان بـه حـوصـلـه مـا چـه مـی کـنـد؟ | ما چـون نگـاه بـر صـف مژگـان دویده ایم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج