فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 19 شهریور 1403

شماره ٢٥٦: عزم رفتن کرده ای چون عمر شیرین یاد دار

عزم رفتـن کرده ای چـون عمر شـیرین یاد دارکـرده ای اسـب جـدایی رغـم مـا زین یـاد داربــر زمـیـن و چـرخ رویـد مـر تــو را یـاران صـافلـیک عـهـدی کـرده ا…

عزم رفتـن کرده ای چـون عمر شـیرین یاد دارکـرده ای اسـب جـدایی رغـم مـا زین یـاد دار
بــر زمـیـن و چـرخ رویـد مـر تــو را یـاران صـافلـیک عـهـدی کـرده ای بـا یار پـیشـین یاد دار
کـرده ام تـقـصـیـرهـا کـان مـر تـو را کـیـن آوردلـیک شـب هـای مـرا ای یار بـی کـین یاد دار
قرص مه را هر شبی چون بر سر بـالین نهیآنـک کــردی زانـوی مـا را تــو بــالــیـن یـاد دار
همچـو فـرهاد از هوایت کوه هجـران می کنمای تو را خسرو غلام و صد چو شیرین یاد دار
بر لب دریای چشمم دیده ای صحرای عشقپــر ز شـاخ زعـفـران و پــر ز نـســریـن یـاد دار
الـتـمـاس آتــشـیـنـم سـوی گـردون مـی رودجـبـرئیـل از عـرش گـویـد یـا رب آمـین یـاد دار
شـمس تـبـریزی از آن روزی که دیدم روی تـودین من شـد عشـق رویت مفخـر دین یاد دار

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج