دل حــظ خــویـشــتــن ز رخ یـار بــرگـرفــتدیده نصـیب خـویش ز دیدار بـر گرفـتشـیرین من بـیامد و تـلـخـی هجـر خـویشاز کـام من بـلعـل شـکـر بـار بـرگرفـ…
دل حــظ خــویـشــتــن ز رخ یـار بــرگـرفــت | دیده نصـیب خـویش ز دیدار بـر گرفـت |
شـیرین من بـیامد و تـلـخـی هجـر خـویش | از کـام من بـلعـل شـکـر بـار بـرگرفـت |
مـلـک سـکـندرسـت نه آب آنکـه جـان مـن | ز آن چـشـمه حـیات خـضروار بـرگرفت |
آن درد را کــه هـیـچ طــبــیـبــی دوا نـکــرد | عیسی رسید و از تـن بـیمار بـرگرفت |
بـنشـین بـگوشـه یی بـفراغت که لطـف او | رنج طـلب ز جـان طـلب کـار بـرگـرفـت |
بــر در نـشـسـتـه دیـد مـرا پـرده بـر فـگـنـد | بـر ره فـتـاده یافـت مرا خـوار بـرگرفـت |
وصـلـش بـلـای هـجـر ز عـشـاق دفـع کـرد | مطرب صـداع زخـمه از او تـار بـرگرفت |
هر بـیش و کم که هسـت بـیاور که آن نگار | رسـم طـمـع از مـال خـریدار بـرگـرفـت |
کاریست عشق صعب و اگر جـان رود در آن | هرگز نمی توان دل از این کار برگرفت |
عـشـق آمـد و ز دل غـم جــان بــرد حـبــذا | این خستـگی که از دلم آزار بـر گرفت |
دل خود نماند در دو جهان سیف از آنکه یار | رسـم دل از مـیـانـه بـیکـبـار بـرگـرفـت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج