فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 13 مهر 1403

پایگاه خبری شاعر

شماره ٢٣٩: ای که اندر چشم مستت فتنه دارد خوابگاه

ای که اندر چـشم مسـتـت فتـنه دارد خـوابـگاهدل بـزلـفـت داده ام کـز فـتـنـه بــاشـد در پـنـاهیـکـنـفـر از خـیـل تــسـت ایـن آفـتــاب تــیـغ زنیـک سـوار…

ای که اندر چـشم مسـتـت فتـنه دارد خـوابـگاهدل بـزلـفـت داده ام کـز فـتـنـه بــاشـد در پـنـاه
یـکـنـفـر از خـیـل تــسـت ایـن آفـتــاب تــیـغ زنیـک سـوار از مـوکـب تـو این مـه انـجـم سـپـاه
بـا جـمـالـت یک جـهـان اسـپـید روی حـسـن رااز خجالت هر نفس چون خاک گشته رخ سیاه
آســـمـــان چـــرخ زن پــــیـــش گـــدایـــان درتشــرم دارد گـر بــیـارد نـان خــور بــا قـرص مـاه
زلـف چـون دام تـو گـشـت و دانـه خـال تـو شـدبــاز جــان را پــای بــنـد و مــرغ دل را دامـگــاه
عـکس روی چـون مهت گر بـر زمین افـتـد دمیای بـعـنـبــر داده بـوی از خـاک پـایـت گـرد راه،
خـاک را هـر ذره یـابــی کـوکـبــی بــر اوج چـرخآب را هـر قـطـره بـینـی یوسـفـی در قـعـر چـاه
سرو و مه را بـا تو نسبـت نبـود ای جان گر بـودســرو را در بــر قــبــا و مـاه را بــر ســر کــلــاه
در مـصـلـای عـبــادت زاحــتــسـاب عـشـق تــومحـو گـردد رسـم طـاعـت چـون ز آمرزش گـناه
هم ز عشق تو رخم زردست چون برگ از خزانهم ز تیغ تـو سرم سبـزست چون خاک از گیاه
در بــهـای وصـل دارد ســیـف فـرغـانـی ســریعذر درویشی او از وصل خـود هم خـود بـخـواه

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج