گـر نرخ بـوسـه را لب جـانان بـه جـان کـندحـاشا که مشتـری سر مویی زیان کندچون از کرشمه دست بـه تـیر و کمان کندکاش اسـتـخـوان سینه ما را نشان کنددر دسـت…
گـر نرخ بـوسـه را لب جـانان بـه جـان کـند | حـاشا که مشتـری سر مویی زیان کند |
چون از کرشمه دست بـه تـیر و کمان کند | کاش اسـتـخـوان سینه ما را نشان کند |
در دسـت هر کسـی نفتـد آسـتـین بـخـت | الـا سـری کـه سـجـده آن آسـتـان کـند |
گـر عــقـل خــوانـد از قــد او خــط ایـمـنـی | اول عــلــاج فــتــنــه آخــر زمــان کــنــد |
گر عـشـقـم آشـکـار شـد، انکـار من مکـن | کـاتـش بـه پـنبـه کـس نتـواند نهان کند |
من پـیر سـالخـورده ام او طـفل سـالخـورد | چـندان مجـال کـو کـه مرا امتـحـان کـند |
گاهی ز می خـرابـم و گاهی ز نی کـبـاب | کـو حـالتـی که فـارغـم از این و آن کـند |
تـنـگ شـکـر شـود همـه کـام و دهان مـن | چون دل خیال آن بت شیرین دهان کند |
سـیمـرغ کـوه قـاف حـقـیقـت کـنـون مـنـم | کـو عـارفـی کـه قـول مرا تـرجـمان کـند |
بــایـد رضـا بــه حـکـم قـضـا بــود و دم نـزد | مرد خـدا چـسـان گـلـه از آسـمـان کـند |
طوطی ز شرم نطق فروغی شود خموش | هر گه بـیان از آن لب شـکرفـشـان کند |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج