فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٢٣٥: ز زخم تیغ زبان هوش من بلندی یافت

ز زخـم تـیغ زبـان هوش من بـلندی یافـتز نـیـش، چـاشـنـی نـوش مـن بـلـنـدی یـافـتنفس به سینه صبح سخن گره شده بودچـو مشـرق این علم از دوش من بـلندی یافتز…

ز زخـم تـیغ زبـان هوش من بـلندی یافـتز نـیـش، چـاشـنـی نـوش مـن بـلـنـدی یـافـت
نفس به سینه صبح سخن گره شده بودچـو مشـرق این علم از دوش من بـلندی یافت
ز عـشــق آتــشـی افـتــاد در وجــود مـراکه سـقف نه فـلک از جـوش من بـلندی یافـت
درین ریاض من آن قمریم که قـامت سـروز تــنـگ گــیـری آغــوش مـن بــلــنـدی یـافــت
بـه شـیشـه خـانه افلاک می زند خـود راچنین که خشت خم از جوش من بلندی یافت
مــرا ز دیــده بـــنــدگــان مــکــن بــیــرونکـه حـلـقـه فـلـک از گـوش مـن بـلـندی یافـت
ز خواب بـیخبـران گشت چـشم من بـیدارز مـسـتـی دگـران هـوش مـن بــلـنـدی یـافـت
هزار عقده دل چـون نسـیم صبـح گشـوددمـی کـه از لـب خـامـوش مـن بـلـنـدی یافـت
نـبـود هوش مـرا تـا خـبـر ز خـویشـم بـودز فـیـض بـیـخـبـری هـوش مـن بـلـنـدی یـافـت
یکـی هزار شـد از بـنـد، عـشـق پـنـهانـمز کـاوش آتـش خـس پـوش مـن بـلـندی یافـت
ز هر زمین کـه غـبـاری بـلـند شـد صـائببــه قــصــد آیـنـه هـوش مـن بــلــنـدی یـافــت

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج