فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٢٣٤: ره سخن به رخش خط عنبرافشان یافت

ره سخـن بـه رخـش خـط عنبـرافشان یافتفغـان که طـوطـی از آیینه بـاز میدان یافـتز شـبـنمش جـگر سـنگ می شـود سـوراخگلی که پـرورش از اشـک عـندلیبـان یافـتب…

ره سخـن بـه رخـش خـط عنبـرافشان یافتفغـان که طـوطـی از آیینه بـاز میدان یافـت
ز شـبـنمش جـگر سـنگ می شـود سـوراخگلی که پـرورش از اشـک عـندلیبـان یافـت
بـه هر کـه هر چـه سـزاوار بـود بـخـشـیدنـدسـکـنـدر آیـنـه و خـضـر آب حــیـوان یـافـت
مــگــیـر از ســر زانــوی فــکــر ســر زنــهــارکه غنچه هر چه طلب کرد در گریبـان یافت
ز کــاوش جــگــر فــکــر نــاامــیــد مــبـــاشکـه ذره در دل خـود آفـتــاب تــابــان یـافـت
ز کــاوش جــگــر فــکــر نــاامــیــد مــبـــاشکـه ذره در دل خـود آفـتــاب تــابــان یـافـت
کـلـید گـنـج سـعـادت زبـان خـامـوش اسـتصدف به مزد خموشی گهر ز نیسان یافت
من آن زمان ز دل چاک چاک شستم دستکه شـانه راه در آن زلف عنبـرافشـان یافت
هــزار ســخــتــی نــادیـده در کــمــیـن داردکـسـی کـه کـام دل از روزگار آسـان یافـت
حــجــاب مـانـع روزی اسـت خــاکـسـاران راتــنـور از نـفـس آتــشـیـن خـود نـان یـافـت
فـغـان کـه کـوهـکـن ســاده دل نـمـی دانـدکـه راه در دل خـوبـان بـه زور نـتـوان یـافـت
مکـن شـتـاب بـه هر ورطـه ای کـه افـتـادیکـه مـاه مـصـر بـرآمـد ز چـاه، زنـدان یـافـت
(لـب خـمـوش سـخـن هـای دلـنـشـین داردضـمـیر نامـه مـا مـی تـوان ز عـنوان یافـت)
ز فکر، قامت هر کس که حـلقه شـد صـائببـه دست همت خـود خـاتـم سلیمان رفت

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج