فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٢٣٣: فغان که گرد سر او نمی توانم گشت

فـغـان کـه گـرد ســر او نـمـی تــوانـم گـشــتچو زلف بـر کمر او نمی تـوانم گشتهـمـیشـه گـرد دلـش بـی حـجـاب مـی گـردماگر چه گرد سر او نمی تـوانم گشتز ب…

فـغـان کـه گـرد ســر او نـمـی تــوانـم گـشــتچو زلف بـر کمر او نمی تـوانم گشت
هـمـیشـه گـرد دلـش بـی حـجـاب مـی گـردماگر چه گرد سر او نمی تـوانم گشت
ز بــس کـه تــیـر نـگـاهـش بــلـنـد پــروازســتز دور در نظر او او نمی تـوانم گشـت
مرا ز بی پر و بالی غمی که هست این استکه گرد بام و در او نمی توانم گشت
ازان ز هـر دو جــهـان بــیـخــبــر شــدم صــائبکه غافل از خبـر او نمی توانم گشت

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج