مـرا بــا چــشــم گـریـان آفــریـدنـدتـو را بـا لـعـل خـنـدان آفـریدنـدجــهـان را تــیـره رو ایـجــاد کـردنـدتـو را خـورشـید تـابـان آفـریدنـدخـطـت را…
مـرا بــا چــشــم گـریـان آفــریـدنـد | تـو را بـا لـعـل خـنـدان آفـریدنـد |
جــهـان را تــیـره رو ایـجــاد کـردنـد | تـو را خـورشـید تـابـان آفـریدنـد |
خـطـت را عین ظلمت خـلق کردند | لـبــت را آب حــیـوان آفــریـدنـد |
خــم مــوی تــو را دیـدنــد بــر روی | قـریـن کـفــر و ایـمـان آفـریـدنـد |
پـریشـان زلـف تـو تـا جـمـع گـردید | دل جـمـعـی پـریشـان آفـریدنـد |
سـرم گـوی خــم چــوگـان او شـد | چـو گوی از بـهر چـوگان آفریدند |
مـــن از روز جـــزا واقـــف نــبـــودم | شـب یلـدای هـجـران آفـریـدنـد |
به مصر آن دم زلیخا جامه زد چاک | که یوسـف را بـه کنعان آفریدند |
بــه چـه افـتـاد وقـتـی یـوسـف دل | کـه آن چــاه زنـخـدان آفـریـدنـد |
زمــانـی ســرو را از پــا فــکــنـدنـد | کـه آن قــد خــرامـان آفــریـدنـد |
صـف عشـاق را روزی شـکسـتـند | که آن صف های مژگان آفریدند |
فـروغـی را شـبـی پـروانـه کـردنـد | که آن شمع شبـستـان آفریدند |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج