الف قـدی کـه منم سـینه چـاک بـالایشسپـهر سبـزه خوابـیده ای است درپـایشز سایه سرو و صنوبـر الف کشد بـرخـاکبـه هر چـمن که کـند جـلوه قـد رعـنایشدل نــظـ…
الف قـدی کـه منم سـینه چـاک بـالایش | سپـهر سبـزه خوابـیده ای است درپـایش |
ز سایه سرو و صنوبـر الف کشد بـرخـاک | بـه هر چـمن که کـند جـلوه قـد رعـنایش |
دل نــظــارگــیــان را ز جـــلــوه آب کــنــد | ازان هـمـیـشـه بـود تـازه سـرو بــالـایـش |
چو مغزپسته نهان در شکر شود طوطی | بـه گـفـتـگـو چـو درآید لـب شـکـر خـایش |
نظـر بـه کنج دهانش که می تـواندکـرد؟ | که خون بوسه زند جوش می زسیمایش |
ز گـرد خـانه خـرابـان جـهان سـیاه شـود | بـه هر طرف که فتد چشم بـاده پـیمایش |
شود ز حـیرت سـرشـار، پـای خـواب آلود | فتـد بـه چـشم غزالی که چشم گیرایش |
بـه عـرض حـال دهن وانـمـی تـوانم کـرد | که گیرد ازلب من حـرف ،چـشـم گویایش |
غـزاله ای که مرا کـرده اسـت صـحـرایی | سـیاه خـیمه لـیلی اسـت داغ سـودایش |
مـدام دور زنـد جــام عــاشــقـی صــائب | که بـاشد ازدل پـر خون خویش صهبـایش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج