نمانده زنده کـس از دسـت و تـیغ چـالاکـشهنوز می پرد از شوق،چشم فتراکشعـلـم بـه خـون مسـیحـا و خـضـر چـرب کـندچو از نیام کشد تـیغ، حسن بـیبـاکشرخـی که ه…
نمانده زنده کـس از دسـت و تـیغ چـالاکـش | هنوز می پرد از شوق،چشم فتراکش |
عـلـم بـه خـون مسـیحـا و خـضـر چـرب کـند | چو از نیام کشد تـیغ، حسن بـیبـاکش |
رخـی که هر دو جـهان در فـروغ اومحـوسـت | نظـر چـگونه کـندبـی نقـاب ادراکـش ؟ |
بــه خــاک هـر کـه نـهـال تــو ســایـه انـدازد | زبـان شکر بـرآید چـو سبـزه از خـاکش |
ازان شــراب مـرا شــیـر گـیـر کــن ســاقــی | که همچو پـنجه شیرست پنجه تاکش |
درین بساط هرآن کس نفس به صدق کشد | چو صبـح،مهر شود طالع از دل چاکش |
کسـی که پـاک نسـازد دهن ز غیبـت خـلق | همان کلید در دوزخ اسـت مسـواکـش |
اگر چـه خون جـهان ریخـت غمزه اش صائب | هنوز رغبـت خون می چکد ز فتـراکش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج